عاشق اینجور پستهام

ساخت وبلاگ

خب هرگونه سئوال شخصی ای که دارین بپرسین . همین !

عاشق اینجور پستهام...
ما را در سایت عاشق اینجور پستهام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dshishlika بازدید : 41 تاريخ : دوشنبه 13 دی 1395 ساعت: 12:18

سلام .

صبح جمعه تون یا هر وقتی که این پست رو میخونیدتون بخیر.

بپرسید سئوالهاتون رو قبل از اینکه این صندلی از دست بره :)

عاشق اینجور پستهام...
ما را در سایت عاشق اینجور پستهام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dshishlika بازدید : 43 تاريخ : دوشنبه 13 دی 1395 ساعت: 12:18

به تماشای فیلم یتیم خانه رفتم . . فیلم فاخری که روایت یک داستان غریب و مهجور مانده از تاریخ این مملکت است ، که حتی در کتابهای تاریخ دبستان و دبیرستان هم نامی از آن نیامده ؛ قصه ی هولوکاست ایرانی ، کشته شدن نیمی از مردم ایران (9 میلیون نفر) در زمان اشغال ایران توسط نیروهای انگلیس و روس ، در اثر قحطی و وبای حاصل از شیطنت های اجنبی ، بالأخص انگلیس رذل. چیزی که روی پرده نمایش داده شد،  یک مستند است نه یک فیلم. در یک فیلم ، قصه وجود دارد، تعلیق وجود دارد، حاشیه های جذاب وجود دارد... چیزهایی که در این روایت تاریخی ، در بین انبوهی از اطلاعاتی که فیلمساز در پی انتقال آن است ، وجود ندارند و یا خیلی کم رنگ اند. دقیقا همین نقد در مورد فیلم های سیانور (که مربوط به مجاهدین خلق بود) و محمد رسول الله (روایت کودکی پیامبر) وجود دارند. من نمی دانم چرا فیلم سازهای ارزشی این کشور ، این راه و روش را برای ساختن فیلم انتخاب کرده اند ؟! چرا کمی از اصغر فرهادی یاد نمی گیرند ؟! یا از آقا ابراهیم حاتمی کیا ؟! سینما راه و روش خودش را دارد. تنها سوژه ی جذاب برای داشتن یک فیلم خوب کافی نیست ، سوژه باید خوب پروده ش عاشق اینجور پستهام...
ما را در سایت عاشق اینجور پستهام دنبال می کنید

برچسب : فیلم یتیم خانه ی ایران,فیلم یتیم خانه ایران,فیلم یتیم خانه ایرانی, نویسنده : dshishlika بازدید : 118 تاريخ : دوشنبه 13 دی 1395 ساعت: 12:17

خیلی سعی کردم این حرف ها رو نزنم ، اما نشد. چند وقت پیش در خلال برگزاری صندلی داغ در این وبلاگ ، یکی از مخاطب ها گفت دیگه به این وبلاگ نمیاد و با اجازه ی من میره این مسابقه را جای دیگه برگزار می کنه :)) جان ؟!!!!! من واقعا نمی فهمم ، یعنی چه ؟! این بازی ایه که تو این وبلاگ پیشنهاد شده و داره اجرا میشه . خیلی هم داغونه ، خیلی هم نقد بهش وارده ، اما متعلق به این وبلاگه. نمیشه که یه دفعه یکی بیاد بگه خب من از این به بعد میرم یه جا دیگه این بازیو اجرا میکنم. همین قضیه الآن در رادیو بلاگی ها اتفاق افتاده. که دقیقا قبل از صندلی داغ تو این وبلاگ هیچ حرفی از صندلی داغ نمی زدن و الآن خودشون رو نشوندن روی صندلی :) بعد جالبه فهرست همکاران رو که باز می کنی با یه لیست 24 نفره روبه رو میشی 0__0 :||| یعنی 24 نفر نشستن تا یه جا یه اتفاقی بیفته ، بعد کپی کنن ؟!!!! پی نوشت 1: واقعا اگه فکر می کنید این حرفها یه درصد برام اهمیت داره ، اشتباه می کنین. من این حرفا رو می زنم که یادمون بندازم چه کارهایی رو باید بکنیم و چه کارهایی رو نباید. مثل اینکه قبل از اینکه از ایده کسی (سوء) استفاده کنیم ، حداقل ازش اجاز عاشق اینجور پستهام...
ما را در سایت عاشق اینجور پستهام دنبال می کنید

برچسب : کپی برداری از اطلاعات مغناطیسی,کپی برداری از قالب سایت,کپی برداری از نقاشی, نویسنده : dshishlika بازدید : 39 تاريخ : دوشنبه 13 دی 1395 ساعت: 12:17

هنوز منتظر جوابهای پاتریک هستیم. البته اینقدر این پاسخگویی طول کشید که دیگه صندلی یخ زده و به تعمیرگاه ارجاع داده شد. امیدواریم پاسخگویی مسئولین اینجوری نباشه :) خلاصه تا فردا ظهر اگه جوابی به دستمون نرسه ، با کمال تأسف باید شاهد اولین حذفی از دور رقابت ها باشیم. و من دوباره قدرت پیدا می کنم تا یک وبلاگ جالب رو ، روی صندلی بنشونم . ========================================= بعدتر نوشت: دوستان راه حلی پیشنهاد دادند که بر خلاف راه حل خودم (یعنی حذف بازیکن) بسیار عاقلانه است :)) اونم اینکه پاتریک هر موقع وقت داشت جواب بده و فعلا ما یک نفر دیگه رو رو صندلی بنشونیم . اینجوریاست که نفر بعدی رو پیشنهاد می دیم . عاشق اینجور پستهام...
ما را در سایت عاشق اینجور پستهام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dshishlika بازدید : 40 تاريخ : دوشنبه 13 دی 1395 ساعت: 12:17

لازم دیدم یه سری توضیحات ارائه بدم. بخاطر کامنت هایی که رسیده و پستی که یک آشنا جان گذاشته. پاتریک اعلام کرده بود که وقتش کافی نیست و نمیتونه تا آخر هفته به سئوالات جواب بده. آخر هفته که شد و پاتریک جواب نداد، من خواستم که مزۀ صندلی از دهن نیفته، گفتم که ایشون حذف بشن. البته عاقلانه ترش این بود که بگم ایشون با تأخیر شرکت کنن. اما، من وسط هفته هم بهشون گفتم اگه فرصت جواب دادن به همه ی سئوالها رو ندارن ، فقط سئوالهای عمومی رو جواب بدن (که  نهایتا 15 دقیقه زمان می خواد) و نفر بعدی رو مشخص کنند تا بعد سر فرصت همه ی سئوالها رو جواب بدن. اما ایشون به پیام من جوابی ندادن. بهر حال اگه کسی ناراحت شده ، من عذرخواهی می کنم. قطعا قصد از این بازی تفریحه نه تلخکامی . ============================ از اتاق فرمان اشاره می کنند که پاتریک وبلاگش رو حذف کرده. اگه علتش این صندلی بوده و ناراحتی اخیر (که بنظرم واکنش پاتریک خیلی فراتر از کنش من بوده) ، بنده عطای این صندلی رو به لقایش بخشیده و از خیر این بازی می گذرم، باشد که در موقع حساب با دل شکسته ای سر حساب نباشم !!! عاشق اینجور پستهام...
ما را در سایت عاشق اینجور پستهام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dshishlika بازدید : 39 تاريخ : دوشنبه 13 دی 1395 ساعت: 12:17

راستش این صندلی اونی که می خواستم نشد. چون در شروع و اجراش عجله کردم و طرح و برنامه ی جذابی براش نداشتم.

حواشی ای هم درست شد که به این نتیجه رسیدم تا اطلاع ثانوی درش رو ببندم.

البته پست هایی که گذاشتم رو پاک نمی کنم . یاد آور شیرینی ایه واسم.

از هر کسی ناراحت شد عذر و بای صندلی :))

عاشق اینجور پستهام...
ما را در سایت عاشق اینجور پستهام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dshishlika بازدید : 36 تاريخ : دوشنبه 13 دی 1395 ساعت: 12:17

من مردم را نمی فهمم. یا من خیلی خرم ، یا مردم ایران خیلی شگفت انگیز. چطور می شود از هاشمی به خاتمی رسید و از خاتمی به احمدی نژاد و از احمدی نژاد به روحانی که همان هاشمی است ؟! چطور می شود که احمدی نژاد به این دلیل رأی آورد که مقابل هاشمی ایستاد و روحانی به این دلیل رأی آورد که کنار هاشمی ایستاد ؟! چطور می شود که 3 میلیون نفر راهپیمایی سکوت می کنند در اعتراض به رایی که صد در صد مشخص است تقلبی نیست ، بعدتر همان ها نه دی بیرون می آیند و آن می کنند که میدانید . چطور این همه تغییر موضع ؟! و چرا برگشتن به همان موضع اولی ؟! یکی من را روشن کند ... این مردم که می گویند ما اهل کوفه نیستیم ... پس چرا اینگونه اند ؟! عاشق اینجور پستهام...
ما را در سایت عاشق اینجور پستهام دنبال می کنید

برچسب : ما مردم ایران همه باهوش و زرنگیم,ما مردم ایران همه باهوش زرنگیم,ما مردم ایران همه با هوش, نویسنده : dshishlika بازدید : 27 تاريخ : دوشنبه 13 دی 1395 ساعت: 12:17

من همه ی اتفاقات زندگی ام را فراموش می کنم . یعنی فی الواقع ، اتفاق ِ خاصی هم در زندگی ام نیفتاده که بخواهم آن را در ذهنم ذخیره کنم ، اگرچه که اصلا اهل ذخیره کردن هم نیستم ، و اتفاق خاصی هم اگر بیفتد خیلی به ندرت از دست حافظه ی ماهی طورم قسر در می رود ، و در ذهنم ماندگار می شود. اما این واقعه در زندگی ام حتی بالاتر از خاص بود ، طوری که در ذهنم جاگیر شد ، و چه جاگیر شدنی !!! و اما چه شد ؟! بعد از ظهر یک روز بارانی در پاییز .... نه نه ، بخشید ، خیلی رومانتیک شد ! ( حتما می گویید چه نویسنده ی لوس و بی مزه ای، خب باشد ، بگویید ، من که نمی شنوم ، پس فکر می کنم خیلی هم با مزه ام). یک بعد از ظهر خیلی خیلی معمولی مثل بقیه  ی بعد از ظهر ها که خواب به چشمان آدم می آید و حاضر است که یک چند صد هزارتومنی بدهد و یک ربع با خیال راحت چرت بزند. البته آنهایی که چند صد هزار تومان دارند تا بدهند که چند دقیقه ای چرت بزنند ، حتما آنقدر وقت آزاد دارند که چرت بزنند. منظور من آن کارگرهای خسته ی پشت دستگاه ها و روی ساختمان ها و در  مزرعه ها و غیرو ذلک است که آن پول را ندارند و در نتیجه خبری از چرت نیست و مظلوما عاشق اینجور پستهام...
ما را در سایت عاشق اینجور پستهام دنبال می کنید

برچسب : یک بعد از ظهر پاییزی,یک بعد از ظهر ناخوانده,یک هفته بعد از لقاح, نویسنده : dshishlika بازدید : 29 تاريخ : دوشنبه 13 دی 1395 ساعت: 12:17